سلام موسی جان اتفاقا منم تو همین فکر بودم چند ساعت پیش ی گشتی تو شهر زدم چند تا مسافر زدم برا ی دهات بعد گیر دادن گفتن برو تو فرعی نزدیک تره منم گفتم نه راه دور ترو میریم
سلام ای نازنین خوب و زیبا نمی گیری سراغی از دل ما نمی پرسی تو حال شاپرک ها نمی گویی کجایند قاصد ک ها چرا دیگر نمی آیی کنارم ؟ بگو با تو چه کردم ، ای نگارم؟ بگو یارا چرا از من بریدی؟ مگر جانا ، تو عشق من ندیدی؟ به یاد آور شکوه لحظه ها را صداقت را ، وفا را ، خنده ها را به یاد آور صفای بی دلی را همان دوری و رنج و یکدلی را اگر مهتاب گشته همدم تو چرا آمد شبانگاهان غم تو ؟ چرا و صد چرا ای نازنینم؟ بدان تا بودم و هستم همینم همان عاشق ، همان صادق ، به روزم و منتظر قدمهای سبزت تا دوستی ها را نوبر کنیم....
سلام.ما که سنتی می میریم ....نه به سردخانه افتخار میدیم ونه به آمبولانس.در منزل غسل.....در گورستان دفن.مسیر منزل تا گورستان زحمتش می افته گردن فامیل وآشناهایمان که زتابوتمان را تا گورستان حمل کنند.
سلام حتی در کامنتهای شما هم می شود چیز آموخت و با جایی زیر سقف آسمان آشناتر شد. حضورتان را دوست دارم.
سیبه ماندگار
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ
سلام موسی چندی نبودم و جای خالی دوستان مجازی را در این دنیای کمی تا قسمتی واقعی احساس می کردم. من نیز به زعم خودم برای سوالت جوابی دارم. این ماشین می تواند یک ماشین خطی بندر به میناب یا سیرجان یا لنگه باشد. بعد از الوداع با زندگی دیگر مهم نیست که جسد ما را با آمبولانس شیشه دودی بیاورند یا عقب وانت پیکان!
برای خودمان که رفتهایم مهم نیست ولی برای خیلیها که ماندهاند شاید مهم باشد . نوع ماشین به این بستگی دارد که ما چقدر و چرا مهم باشیم ... از آمدنت خرسندم.
از کجا می دانی؟ شاید جسم من در دریاهای دور شناور باشد. شاید گوشه ی معده ی جانوری درنده، و شاید در بین صخره های دور از دسترس آرمیده باشد. و یا همراه خاکستر و دود در آغوش بادهای سرگردان. از کجا می دانی؟
سلام موسا ی عزیز ، ما که جا شو هستیم ، اگر روی دریا بمیریم بدون کفن ، لنگر به پامون ابنند و تو دریا رها اکنند . ولی فعلا قصد رفتن امنین زودن ، تا بلاگ سورو ۱۰۰ بار دیگر یه روز نمکردن ، موناوا برم ، مطلب که ته ایکشید ، مه هم ارم موفق بشی موسا گرامی
... و اگر "بلاگ سورو" صد بار دیگر به روز شود من چه چیزها که نمی آموزم!...
سلام شرمنده دیر آمدم این مدت سرم خیلی شلوغ بود منم آپ کردم خوشحال میشم سربزنی
********************************** فقط کسی رنگین کمونو می بینه که تا آخر زیر بارون بمونه
ماه لی لی
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 ساعت 08:42 ب.ظ
درود موسای تور ونور آری خواهیم رفت ...خدا کند لاشخورها حواله کرکسها نکنندمان ... خیلیها را دوست داشتم که رفتنشان در باورم نمی گنجد درست همانها که بعد از رفتنشان دم در خانه بارها سراغشان را گرفتند ....بعد گفته بودند خواب شبی در زمهریری آنها را ربوده است ....زیر کدام ماشین نمیدانم ...وبا کدام ماشین هیچ کس ندید....
مرسی از نظرتون و تیزبینی و دقتی که دارید ... در واقع دوربینی که در اون عکس در دست من است دوربین یکی از دوستان عکاس است و من برای اولین بار بود که آن را در دست میگرفتم به همین خاطر دستم در جلوی فلاش قرار گرفته بود و دوربین را کج گرفته بودم البته این را هم ذکر کنم که من چپ دست هستم و دوربین را بر خلاف جهت افراد راست دست در دست میگیرم ...با تشکر
بدون شک "کوزیمو لاورس دو روندو" را رنجاندی...شک نکن!
تازه وارد
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 ساعت 11:42 ق.ظ
احتمالا الگانس بهشت زهرا...یک حالی داره که نگو!!
امتحانش کرده اید ؟! هیچگاه فکر نمی کردم روزی یک روح برای من کامنت بگذارد . کاش باز هم بیایی و از آن دنیا برایم بنویسی. دنیایی که کتابهای قطور چند هزارصفحه ای برای توصیفش به هس هس افتاده اند .
چرا فکر می کنی آخرین ماشین باید یک آمبولانس با شیشه مه آلود باشد. البته در این شکی نیست که آخرین ماشینی که همه ما رو سوارش می کنند یه آمبولانسه. انگاری خودم جواب خودمو دادم. موفق باشی.
مرد شعر
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 ساعت 01:17 ب.ظ
موسا جان من ادعا نکردم که آن تصویر را نقاشی کرده ام. اما دیگر چنین پست هایی نمی گذارم چون اگر یکی از طرح های واقعی خودم را هم بگذارم در مورد آن شبهه پیش می اید مثل طرح لوگو. یا در مورد نقاشی های پاستل و یا رنگ روغن که در آینده می خواهم به وب اضافه کنم. به هر حال از حضورت ممنون. شاد زی مهر افزون.
سلام از حضورت ممنونم و از نظرت خیلی خیلی خوشحال شدم تنها کسی بودی که راحت و بدون رودربایسی نوشته هایم را نقد کردی. خوشحال می شوم باز هم به من سر بزیند و خوشحال تر می شوم اگر باز هم نوشته هایم را نقد کنی. موفق باشی.
حتی فکر کردن درباره دنیایی دیگر میتواند انسان را متحول کند امید که همه ما با دستی پر ، سوار این ماشین سفید رنگ شویم. راستی چند وقتی است که موقع به روز شدن ما را خبر نمیکنی حرفهای ناتمام به روز شده است. چشم انتظار تو امیدوارم تو دیگه نگی وبلاگت سیاسی شده.....
چشم من بیا منو یاری بکن... گووووووونه هام خشکیده شد کاری بکن ![ناراحت] غیر گریه مگه کاری میشه کرد؟؟؟ کاری از ما نمیاد زاری بکن.... اووووووووووون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد.... تا قیامت دل من گریه میخواد .... [گریه][گریه]
سلام موسی جان اتفاقا منم تو همین فکر بودم چند ساعت پیش ی گشتی تو شهر زدم چند تا مسافر زدم برا ی دهات
بعد گیر دادن گفتن برو تو فرعی نزدیک تره منم گفتم نه راه دور ترو میریم
شاید این اخرین سواریم بود
خدا نکنه بابا!!
سلام ای نازنین خوب و زیبا
نمی گیری سراغی از دل ما
نمی پرسی تو حال شاپرک ها
نمی گویی کجایند قاصد ک ها
چرا دیگر نمی آیی کنارم ؟
بگو با تو چه کردم ، ای نگارم؟
بگو یارا چرا از من بریدی؟
مگر جانا ، تو عشق من ندیدی؟
به یاد آور شکوه لحظه ها را
صداقت را ، وفا را ، خنده ها را
به یاد آور صفای بی دلی را
همان دوری و رنج و یکدلی را
اگر مهتاب گشته همدم تو
چرا آمد شبانگاهان غم تو ؟
چرا و صد چرا ای نازنینم؟
بدان تا بودم و هستم همینم همان عاشق ، همان صادق ،
به روزم و منتظر قدمهای سبزت تا دوستی ها را نوبر کنیم....
سلام.ما که سنتی می میریم ....نه به سردخانه افتخار میدیم ونه به آمبولانس.در منزل غسل.....در گورستان دفن.مسیر منزل تا گورستان زحمتش می افته گردن فامیل وآشناهایمان که زتابوتمان را تا گورستان حمل کنند.
سلام
حتی در کامنتهای شما هم می شود چیز آموخت و با جایی زیر سقف آسمان آشناتر شد. حضورتان را دوست دارم.
سلام موسی چندی نبودم و جای خالی دوستان مجازی را در این دنیای کمی تا قسمتی واقعی احساس می کردم. من نیز به زعم خودم برای سوالت جوابی دارم. این ماشین می تواند یک ماشین خطی بندر به میناب یا سیرجان یا لنگه باشد. بعد از الوداع با زندگی دیگر مهم نیست که جسد ما را با آمبولانس شیشه دودی بیاورند یا عقب وانت پیکان!
برای خودمان که رفتهایم مهم نیست ولی برای خیلیها که ماندهاند شاید مهم باشد . نوع ماشین به این بستگی دارد که ما چقدر و چرا مهم باشیم ...
از آمدنت خرسندم.
سلام
به نکته خوبی اشاره کردی
رنگش هم بگو ... سبز
تازه مدل ماشین هم هست مه به جیب مبارک بستگی داره
موفق و پیروز باشی
از کجا می دانی؟ شاید جسم من در دریاهای دور شناور باشد.
شاید گوشه ی معده ی جانوری درنده،
و شاید در بین صخره های دور از دسترس آرمیده باشد.
و یا همراه خاکستر و دود در آغوش بادهای سرگردان. از کجا می دانی؟
سلام.چه زاویه عجیبی داره.مشگل اینجاست که همیشه همه کارام همین جور قانون دارن.
سلام موسا ی عزیز ، ما که جا شو هستیم ، اگر روی دریا بمیریم بدون کفن ، لنگر به پامون ابنند و تو دریا رها اکنند .
ولی فعلا قصد رفتن امنین زودن ، تا بلاگ سورو ۱۰۰ بار دیگر یه روز نمکردن ، موناوا برم ، مطلب که ته ایکشید ، مه هم ارم
موفق بشی موسا گرامی
... و اگر "بلاگ سورو" صد بار دیگر به روز شود من چه چیزها که نمی آموزم!...
سلام
همیشه بهش فکر میکنم حتی تو شادیهام....
سلام شرمنده دیر آمدم
این مدت سرم خیلی شلوغ بود
منم آپ کردم
خوشحال میشم سربزنی
**********************************
فقط کسی رنگین کمونو می بینه که تا آخر زیر بارون بمونه
درود موسای تور ونور
آری
خواهیم رفت ...خدا کند لاشخورها حواله کرکسها نکنندمان ...
خیلیها را دوست داشتم که رفتنشان در باورم نمی گنجد درست همانها که بعد از رفتنشان دم در خانه بارها سراغشان را گرفتند ....بعد گفته بودند خواب شبی در زمهریری آنها را ربوده است ....زیر کدام ماشین نمیدانم ...وبا کدام ماشین هیچ کس ندید....
سلام موسا جان
باظرافت وزیرکی سوژه ات را انتخاب کرده ای می شود با این نکته ظریف بسیار فکر کرد...
موسا جان در خیلی حیف آمد که نه شد تایید بیاید غافل از گیرم کردی در همه کلمات بس یییییییییار ممنون اتم
مرسی از نظرتون و تیزبینی و دقتی که دارید ... در واقع دوربینی که در اون عکس در دست من است دوربین یکی از دوستان عکاس است و من برای اولین بار بود که آن را در دست میگرفتم به همین خاطر دستم در جلوی فلاش قرار گرفته بود و دوربین را کج گرفته بودم البته این را هم ذکر کنم که من چپ دست هستم و دوربین را بر خلاف جهت افراد راست دست در دست میگیرم ...با تشکر
والا تو این دوره زمونه نمیشه اینجور چیزها رو زیاد پیش بینی کرد
شاید مجبور شیم پیاده راه بیفتیم!
اما در لباسی بس سپید و پاک!!!
تازه الان بنز هم هست...!..با ماشین باکلاس میری سرای باقی!
نکتهء قابل ذکری بود.
همه بی رفتن کا . امیدوارم پاک بریم .
(( جشن پاکی مبارمت بشد )) به روزم .
بدون شک "کوزیمو لاورس دو روندو" را رنجاندی...شک نکن!
احتمالا الگانس بهشت زهرا...یک حالی داره که نگو!!
امتحانش کرده اید ؟!
هیچگاه فکر نمی کردم روزی یک روح برای من کامنت بگذارد . کاش باز هم بیایی و از آن دنیا برایم بنویسی.
دنیایی که کتابهای قطور چند هزارصفحه ای برای توصیفش به هس هس افتاده اند .
مستقیم!
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن وعید صیام است
مبارک بادت این روز و همه روز
شاد باشی و سربلند
چرا فکر می کنی آخرین ماشین باید یک آمبولانس با شیشه مه آلود باشد. البته در این شکی نیست که آخرین ماشینی که همه ما رو سوارش می کنند یه آمبولانسه. انگاری خودم جواب خودمو دادم.
موفق باشی.
سلام موسا ... کنایه خوبی بود
http://poetriman.blogsky.com/
خوب...
زنده بمونی تا بی قیامت !
موسا جان من ادعا نکردم که آن تصویر را نقاشی کرده ام.
اما دیگر چنین پست هایی نمی گذارم چون اگر یکی از طرح های واقعی خودم را هم بگذارم در مورد آن شبهه پیش می اید مثل طرح لوگو. یا در مورد نقاشی های پاستل و یا رنگ روغن که در آینده می خواهم به وب اضافه کنم.
به هر حال از حضورت ممنون.
شاد زی مهر افزون.
سلام
از حضورت ممنونم و از نظرت خیلی خیلی خوشحال شدم تنها کسی بودی که راحت و بدون رودربایسی نوشته هایم را نقد کردی. خوشحال می شوم باز هم به من سر بزیند و خوشحال تر می شوم اگر باز هم نوشته هایم را نقد کنی.
موفق باشی.
حتی فکر کردن درباره دنیایی دیگر میتواند انسان را متحول کند امید که همه ما با دستی پر ، سوار این ماشین سفید رنگ شویم.
راستی چند وقتی است که موقع به روز شدن ما را خبر نمیکنی
حرفهای ناتمام به روز شده است. چشم انتظار تو
امیدوارم تو دیگه نگی وبلاگت سیاسی شده.....
نخیر....تا اون موقع آخرین ماشین ...دستگاهیست که ما را به طور اتوماتیک رو به قبله درون قبر قرار می دهد و جه زیبا اینکار را میکند....!
تا دمِ دستگاه و قبر با چه ماشینی سفر میکنید ؟!...
چشم من بیا منو یاری بکن...
گووووووونه هام خشکیده شد کاری بکن ![ناراحت]
غیر گریه مگه کاری میشه کرد؟؟؟
کاری از ما نمیاد زاری بکن....
اووووووووووون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد....
تا قیامت دل من گریه میخواد ....
[گریه][گریه]
سلام موسی جان ممنون سر زدی عید تو هم مبارک بازم سر بزن دوست من
هر چند مدتیه به وبلاگم نیومدی ولی دلم می خواد به روز باشی ......مثل همیشه که نوشته هات به دل میشینه .........
موفق باشی