ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

عقربه های ساعت

 

تنهایی .... روی یک برگ کاغذ سفید روزی نوشت :

 

مهربانم،

 نیازی نیست کسی به من بگوید دیگر مهرم در دلت از تب و تاب افتاده است

و حنای عشق من پیش تو رنگ ندارد.... می دانی چرا ؟....چون،

عقربه های ساعتی که برایم خریده بودی دیگر تکان نمی خورند !

 

 

من نمی دانم ... چرا .... برگ کاغذ ناگهان آتش گرفت !

 

 

 

خودوم از نِگات اَفهمم، دِگه جایِ موندنم نَن    *        تو دلِ سنگِ تو مِهرُم، دگه مثل پِشتِرون نَن

مه اَرَم دُمبالِ بَختُم، امونُم با خاطراتُم           *     مه ارم که بی تو ای جا، دگه جای خوندنُم نَن

نظرات 23 + ارسال نظر
آتنا جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ق.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
دارم از تنهایی دیوونه میشم نرو
چیزی بگو
چجوری یه لحظه آروم بشینم
چیزی بگو
فکرخواب وخوردن از سرم پرید
چیزی بگو
فصل پائیزدل منم رسید
چیزی بگو ...
تو ازم دوری ولی
هر جا باشی دوست دارم
چه تو باشی مال من
یا نباشی دوست دارم
خوشی این دل من
لذت با تو بودنه
آخه این دل عاشقه
چجور ازت دل بکنه ....
واسه خاطر خودت
چیزی بگو
تا نرفتم از دلت
چیزی بگو
دارم ازتنهایی دیوونه میشم
چیزی بگو
چجوری یه لحظه آروم بشینم
چیزی بگو
منتظر حضور سبزت در پارتنون هستم
سبز باشی و پایدار

مهدی اخلاص مند جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 ب.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com/

گـَپِ دِل

گپِ دِل ایروزُ بازار اینین
شعر بی ریا خریدار اینین
دِگهَ بیهودهَ مَخـُن از غم یار
وا تو و دِلِت کسی کار اینین

بـِرهَ ای دل تو دِگهَ بی یاری
شُو دراز و تا سحر بیداری
اَزَدِی تو سینه خستهَ مِه چَنگ
یا گِنوغی یا کِه تو بیماری


شعر از : ESA
راستی رسیدن به خیر خوش گذشت ؟ جای ما هم خالی اتکرد یا نه ؟؟؟

مثلث جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ب.ظ http://mosallas.blogsky.com

سلام
یادم باشه به کسی ساعت هدیه ندم
موفق و پیروز باشی

سولماز جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ب.ظ http://fararee.blogsky.com

جالب بود و زیبا.

یاسمن جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:21 ب.ظ http://yasi5.blogfa.com

سلام
تنهائی می تونست اون عقربه ها رو یه بار دیگه به حرکت در بیاره .....مگه نه ؟.......

به روزم

اتش روح جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:08 ب.ظ http://www.vaangahrooh.persianblog.com

سلام به دوست خوبم...وب لاگ و...آنگاه روح ...بروز شد... حتما"بیا .به امید دیدارت در وب لاگ..و انگاه روح..در ضمن وب لاگت خیلی جالبه...موفق باشی.در ضمن نوشته ات خیلی جالب توجهه ....

اسمون ابی جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.notmenotyuthenwho.persianblog.com

سلام...وبت خیلی جالبه. امیدوارم موفق باشی....اگه بیای و به منم سر بزنی خوشحال میشم.........

نی لبک شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:32 ق.ظ http://www.rouhe-ghou.blogfa.com


اگر فقط ۱ ساعت توی دنیا وجود داره که تنهایی ... اونو از دست داده بهتره دیگه نباشه...
اما بازهم ساعت و بازهم عقربه... زمان از حرکت باز نمی‌ایستد.
هیچ وقت . حتی اگر ساعتی بخواهد گولمان بزند.

چوک سورو شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ق.ظ http://suru.blogsky.com

سلام موسا ی گرامی ، تشکر از حضورت و لطفت، امیدوارم که عقربه ساعت دلت هیچگاه از هرکت باز نمامد و کما کان با شعرون کوتاه ولی جونت ، بیی ما دلخش بکنی .

سیبه ماندگار شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.kookherddyar.blogfa.com/

سلام موسی. امید دارم که در تنگنای عشق نمانی. پایدار و سر سبز و باشی. تشکر از حضور سبز و ماندگارت.

فریبا صادق زاده شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ب.ظ

بسیار زیبا ست وقتی که روی کاغذ سفیذ شروع به نوشتن می کنی گویااز قبل برای این کاغذ نقشه داشتیم که چه چیزی باید شود وروی ان چه می خواستیم بنویسیم . ولی ای کاش تمام کاغذ های سفید که ما شروع به نوشتن می کنیم بداند ما با چه حسی وچه زحمتی وچه عشق روی ان می نویسم . بیاید زندگی درست کنیم که تمام کاغذ های سفید زندگی مان چیز باشد به دور از خیانت به دور از هر توهین بیاید زندگی بسازیم که عشق سرمشق امید رنگ زندگی وبودن ان هم با هم بودن برای هم مردن باهم نفس شدن را روی کاغذ سفید بنویسم .

مهناز یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ق.ظ

تا که رفتی عقربه روی دیوار حرفی نزد
روسری آتیش گرفت آسمان برفی نزد

***
همه جا نقش و نگاریست که دل مینازد
دلبر خسته ما عشق خدا میبازد

ماه لی لی یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ق.ظ http://abi-e-aram.blogfa.com

درود
اگر تیک وتاک عشق دلمان را به بازی نمی گرفت فلسفه ماندنمان در چه بود ؟
آبی آسمان دلت همیشه عشق باران باد.

ابراهیم یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 ق.ظ http://inja-anja.mihanblog.com

یادم باشد به دخترها بگویم هرگز ساعت عقربه ای به کسی هدیه ندهند!

پسر دریا دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ق.ظ

جالب بود.................موفق باشی....................

کشمیری دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:21 ق.ظ http://solina.blogfa.com/

در به خونتم

مرد شعر دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:06 ق.ظ

شعر محلی خوبی بود .. در مورد انتقادت .. من اون رنگا رو با عجله انتخاب کردم به همین خاطر ... فقط میخواستم که رنگ زننده و سفید زمینه تبدیل به یه رنگ غیرزننده بشه .. همین

http://poetriman.blogsky.com/

کنج دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 ب.ظ http://konjzehn.blogfa.com

سلام. رسیدن به خیر!
قرار نبود بعد از این غیبت طولانی تلخ بنویسی!
اگه عقربه های ساعت تکون نمی خورن شاید به خاطر اینه که باطریشون تموم شده :)

فرزانه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:34 ب.ظ http://doniayefani.blogfa.com/

سلام ... چی شد خواستگاری به هم خورد؟؟

ذبیح الله ضمیری دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام موسا جان .

خسته نباشید به امید موفقیت شما . راستی با مهدی اخلاصمند کمتر بگرد .

سمانه ****** شمیم عشق سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:33 ق.ظ http://shamimeeshgh.blogfa.com

سلام. چون گذشته کوتاه نوشته ای زیباست...
شرمنده که دیر اومدم...
لینک ذهن زیبا رو هم گذاشتم. ممنون از یادآوری. حیف بود از قلم می افتاد...
یا علی

زهرا سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:39 ب.ظ http://zahra999.blogfa.com

اما به ما نیامده دل کندن از شما...

مهدی اخلاص مند جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ق.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com/

متاسفانه اکثر نذوراتی که که ما می بینیم این چنین تقسیم می شود .

اما چشمها برای دیدن این کودک و امثال آن در چنین مواقعی تنگ می شوند یا اصلا نمی بینند ...

ما باید خودمون رو اصلاح کنیم ولی عادت داریم همیشه ایراد از دیگران بگیریم و ...

موسا جان واقعا که این ذهن زیبا تلنگریست به آنچه که می بینیم و به روی خود نمی آوریم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد