حرف نمی زد .. راه نمی رفت.. درد داشت ولی چیزی نمی گفت .. به زور نفس می کشید .. همیشه روی لبهایش خنده ای شیرین داشت .. لبخندی که تا مرا می دید پر رنگ تر میشد .. همیشه راضی بود به هر چه هست .. به هر چه دارد .. هر چه خواهد داشت .. این را میشد از توی صورت لک گرفته و کثیفش فهمید ..
با آنکه اندام ظریف و ریزی داشت
با آنکه صدایی نمی داد حتی زمانی که درد داشت
با آنکه بچشم من و خیلی ها نمی آمد وقتی فکرمان جای دیگری بود
با آنکه بحساب نمی آوردیمش!
اما
حالا که نیست .. دلم خیلی برایش تنگ شده .. خیلی
گدای سر چهارراه خانه مان را می گویم..
مثل همیشه خوب. یه کوچولو نسبت به پستای قوی و فوق العاده ی قبلی ،ضعیف بود ولی از بی پستی بهتره.احتمالا بخاطره گرما و ماه رمضان و کاره زیاده.ولی بسیار دوست داشتنی بود.به جنبه ی مثبت این نظر توجه داشته باشید،لطفا.
سلام.سوژه های قشنگی توی ذهنتون خودشو نشون میده واین ازتیزبینی شماست که ازهررهگذری هرچندکوچیک به سادگی مثل همه مردم ردنمیشین.ولی...
ولی چه دوست من؟
تاهست که هیچ . وقتی رفت مشغله ذهن میشه .
قشنگ بود
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم ب همنفسی
وقتی هستن دعوامو اکنن که پول به ایشو ندی وقتی نهن دلشو تنگ ابو . مملکته داریم
حس زیبایی بود
خیلی قشنگ بود
راستش من از جلوی این جمعیت همیشه بی تفاوت رد میشم
chon raft to khateraha jairo peyda kard
har raftani bad nist va az ro bi vafai nist......................................