ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

شب !

باز هم ‌شب رسیده و من با قلمم تنها شده‌ام.

 

 زمان آن رسیده که ذهن من ساز همیشگی‌اش را بزند تا انگشتان بی‌تابم عاشقانه روی صفحه‌ی سفید کاغذ برقصند و ردپایی تازه بجای بگذارند از نگاه معنی‌دار من به درون و برون خویشتنم!

 

 تابحال به این اندیشیده‌اید که غروبها کدام اتفاق شورانگیز رخ می‌دهد؟! ...خدا، خورشید را با یک اشاره به پشت کوهها می‌کشاند و ماه را که صورتی ملایمتر دارد به پهنای گسترده‌ی آسمان فرا می‌خواند تا لطافت آهنگین و آرامبخش شب به لحظات پر آشوب ما هجوم بیاورد و گوشمان را  از سنفونی گوش‌خراش و دردناک کوچه و بازار، و ماشینهایی که به هیچ چراغ قرمزی احترام نمی‌گذارند خالی کند! ... ستاره‌ها را دانه دانه و به دقت کنار هم می‌چیند تا در نبود ما، ماه احساس تنهایی نکند و بین ماه و خورشید تبعیضی قائل نشده باشد...

 

شب و سکوت مرموزش همیشه برایم عجیب بوده است.سکوتی که با خود پیامی بی‌صدا حمل می‌کند. گاهی جیرجیرکها هم خجالت می‌کشند این سکوت را بهم بزنند. انگار آنها هم فهمیده‌اند که شب یعنی سکوت مطلقی که هیچ موجودی نباید حریمش را بشکند. این خیلی جالب است که جیرجیرکها هم گاهی به اندازه‌ی ما می‌فهمند. یا شاید ما به اندازه‌ی جیرجیرکها! ...

در شب است که احساس می‌کنیم می‌توانیم باور کنیم مجالی برای تجزیه و تحلیل خویش یافته‌ایم... و برای دوباره دیدن  ... آرامشی در شب موج می‌زند که آن را لابه‌لای هیچ خواب روزانه‌ای نمی‌توان پیدا کرد. برای همین است که وقتی به آن می اندیشم بالای سرم چیزی درست می‌شود به شکل انگشت اشاره‌ای که تا نصفه خم شده، از بند سوم قطع است و یک چکه خون گرد زیرش خودنمایی می‌کند!

شبها می‌توانی بدون آنکه کسی تو را دید بزند با خود خلوتی بسازی و خودت را آرام آرام بیرون بریزی. خوبهایت را بشماری و از بینشان یکی را مفسر قرار دهی تا دیگر هیچیک از بدهایت جرات تکان خوردن و بازیگوشی نداشته باشند!

 

                   

 شبها می‌توانی با خودت کلنجار بروی و به این بیاندیشی که چگونه می‌شود زندگی کرد برای خدا تا برای خود. برای خدا تا برای خود. شبها می توانی کرده‌هایت را دوباره پشت پیشانیت مرور کنی، بیشتر از پیش به خود بیایی و بدانی این وقت را که می‌گویند طلای ناب زندگیست به کدامین ارزشها فروخته‌ای ... اصلا انگار خدا شب را برای همین آفریده است. آری برای همین ... و برای انکه بگردی تا بدانی این روزها صداقت کجای دلت خاک می خورد و برای اینکه از خود بپرسی چرا در روز روشن به خودت هم دروغ می گویی؟! ... من شب را دوست دارم ... تو شب را دوست داری .. ما شب را دوست خواهیم داشت!...

.......

راستی می‌دانید چرا وقتی در تاریکی شب به آینه که می‌نگریم، ترسناکتریم؟!!!

 

 

 

 

 

              شو دلی پر از سکوتن کاکا              قفل دل شو واز ابوتن کاکا

 

 

نظرات 39 + ارسال نظر
نادونی یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ب.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

چه قالب زیبایی دارید
خوش سلیقه اید...
سلام...
نوشته ی خوبی بود در مورد شب...
ولی من هیچ موقع شب رو دوست نداشتم
اگر سکوت و آرامشش رو دوست دارم خوب این ربطی به شب نداره
سکوت همیشه رخوت و تاریکی و بی تحرکی رو یاد من میاره...
طلوع آفتاب ...زمزمه های طلوع نور خورشید رو بارها بارها ساعتها تماشا کردم
و هیچ وقت نتونستم آرامش و جوششی رو که توی سرک کشیدن خورشید از پشت تیزی کوه در من بوجود میاره رو توی شب پیدا کنم...
یاعلی
تاتا

""شب ها صدای گرگ هایی را می شنوم که دندان از برای چاک کردن برادرانمان تیز میکنن""
nadoni

مسافر باران دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:24 ق.ظ http://shamimeeshgh.blogfa.com

خدا برای ما آدم ها همیشه شب خواسته است!! وگرنه همه ی خطاهامان را فاش میکرد... "یا غافر الخطایا..."
دلم میخواهد همیشه شب باشد!!!
یا علی

یاسمن دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.yasi5.blogfa.com

توصیفت فوق العاده بود ولی به سوال آخر خودت میتونی پاسخ بدی؟

صبرا دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ب.ظ http://sabra.blogsky.com

سلام ای شب معصوم!!
سلام ای شبی که چشم‌های گرگ بیابان را
به حفره‌های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می‌کنی..

پیچک سر به هوا دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://pichakesarbehava.blogfa.com

سلام
یادم نیس از کی یه،ولی هر کی یه خوب گفته که بزرگان آینده را از تفاوت شب هاشان می توان شناخت...
.
.
.
فک کنم تو کتاب طرح یک زندگی که دربارۀ زندگی دکتر شریعتی نوشته شده هم تعابیر زیبایی در مورد شب و علاقۀ شریعتی به شب وجود داره که جالبو خوندنی یه.
.
.
.
راستی به خاطر انتخاب خوب و قابل توجه طراحی وبلاگ تون ،به تون تبریگ می گم.

مرجان سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ق.ظ http://marjan.blogfa.com

شب است و سکوت و دلهای بی پرده و قفل. و صدای جیرجیرکها تلنگر محکمی هستند اگر احساسش کنیم!

شهلا سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.eshghetkojast.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی دارید
مرسی که به من سر زدید

roya.....پاییزانه سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:54 ب.ظ http://paeezane.blogfa.com

ممنون از حضورتون
چندی پیش در جایی خواندم افراد شب زنده دار از قوه خلاقیت بیشتری بر خوردارند.
و من فکر میکنم به خاطر انرژی کهکشانی و سکوت و آرامشی که در شب وجود داره این حس خلایق انسان اوج می گیره.



"با تو بی وزنی را دوست دارم"
به رو ز هستم
خوشحال میشم از نظرات و تجربیات شما بیشتر استفاده کنم

فریبا صادق زاده سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ

انجا که دل بود دل داد نبود / انجا که نفس بود هوا تبود انجا که اسمان بود باله پرواز نبود .

شهرام پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ق.ظ http://www.shahramclub.blogsky.com

سلام موسی جان من هم شب رو دوست دارم

الانم شب تا صبح بیدارم

محمد هادی پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ب.ظ http://hadisoroush.persianblog

سلام دوست من
مطلبتون جالب بود ولی من هم مثل دوستمون نادونی شب رو زیاد دوست ندارم چون انسان همیشه دنبال روشناییه
خداوند هم در همین روشنایی خطاهای ما رو می بخشه چون خداوند هم دوست نداره ما در تاریکی و گمراهی بسر ببریم و از این تاریکی هم لذت ببریم

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:21 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

شما طرز فکر بچه ها را عوض کنید ، آنها خودشان پوشش را انتخاب خواهند کرد !
سلام
حرفهای ناتمام به روز شده است.
چشم انتظار حضور شما در حرفهای ناتمام.
موفق و بهروز باشید...

راضیه پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:12 ب.ظ http://razieh1982.blogfa.com/

سکوت و آرامش شب... آرامشی تا ژرفای وجود... شب...

مهلا پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.mehla65.blogfa.com

سلام دوست عزیز ازاینکه به وبم سرزدیدممنونمریا،ولی شب با تمام سیاهی نکته ی روشنی داردوآن هم ماه است.ودرموردسؤالت بایدبگم شایدآدم نباید توی تاریکی به صورت ماه نگاه کنه.

صغری لکزایی فر جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:29 ق.ظ http://lomir.blogsky.com

سلام
قلم زیبایی دارید؛عکس شبانه زیبایی هم گذاشتیداگه نور بالای آینه رو هم روشن کنیم دیگه ترسناک نمیبینیم اینجوری بهتره.بابت نظرات ممنون.

نادونی شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

سلام
نظر خودم رو گفتم توی این پست
پس فقط تشکر بابت اینکه به وبلاگ خودتون سر زدید....
یاعلی
تاتا

[ بدون نام ] شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ق.ظ http://aramedel.blogsky.com

سلام

... ایکاش اینقدر در طول روز خسته نمی شدیم که اصلا نفهمیم شب کی و چطور میاد و میره... ایکاش ...

ولی بارها و بارها وقتی شب جلوی دریا نشستیم َ ترس وجودمون رو پر کرده ... یا کوهها هم تو شب ترسناک به نظر می رسند... تمام درختهایی که در روز ازشون لذت می بریم َ تو شب ترسناک جلوه میکنن... همینطور چهره خودمون تو آیینه... پس شاید اون نتیجه ای که میخواستید از سئوالتون بگیرید ...خیلی عادلانه نباشه!

یاحق!

سیدجلال یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ب.ظ http://kolger.blogsky.com

سلام
با یک پیشنهاد به روزم

مریم( از دریا تا آسمان) دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://ardvisoor.persianblog.com

زیبا نوشتید. شب سرشار از لحظاتی است که تقریبا انسان با خودش روراست. شاید هم به همین خاظر ترسناک تریم چون نوری وجود ندارد تا در روشنی ان بهره گیریم باید تنها به روشنایی دل خود تکیه کنیم.

ابراهیم دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ق.ظ http://inja-anja.mihanblog.com

و آن وقتی که بی تو ... شب و روزم یکی بود!

میثم پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ http://http://sirik137.blogfa.com/

لطفامرالینک واجازه لینک راهم به مابدهید

سلام دوست عزیز
برای لینک کردنتان نیاز بود بخوانمتان! که متاسفانه آدرسی که گذاشته بودید باز نشد ...
موفق باشید ...

رویا .......پاییزانه پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://paeezane.blogfa.com

منتظر پست جدیدتون هستم

حرفهای ناتمام جمعه 31 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 ق.ظ http://shariatti.blogsky.com

ای علی!
مرثیه دکتر علی شریعتی به قلم شهید چمران.
چشم انتظار قدوم شما در حرفهای ناتمام.
موفق و بهروز باشید...

هومن جمعه 31 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:40 ب.ظ http://www.delkookk.blogfa.com

چون خود را نمیبینیم.
و تصور نبودن ترسناک است .
(به شرط خاموشی چراغها)

الهه یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:11 ق.ظ

آپ؟

می شویم همین روزها !

آرمین دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:23 ب.ظ http://sunflowerinlove.blogfa.com

لطیف و شریف بود. به لیست دوستانم اضافه شدید تا هم خودم و هم دوستانم بیشتر بخوانیمتان

کاکا دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ

چون غبار تیره حرف های نگفته ،خنده های دروغین،بله گفتن های الکی روز، جایی واسه روسفیدیمون
تو شب پیش خدا نمیذاره.



Reyna سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:11 ب.ظ http://east0f3den.blogsky.com

چون چهره ی خود مون رو توی تاریکی ای که توش غوطه ور هستیم میبینیم.اما من هرگز نترسیدم...نمیشه از حقیقت ترسید.

رویا .......پاییزانه پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:32 ب.ظ http://paeezane.blogfa.com

ممنون از حضورتون
به رو زهستم خوشحال میشم از نظرات شما بهره مند شم

حرفهای ناتمام جمعه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ق.ظ http://shariatti.blogsky.com

و شما : ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !
حرفهای ناتمام به روز شد.
چشم انتظار حضور پر مهر شما.
موفق و بهروز باشید...

رسول جعفری شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام برادر
وبلاگ خیلی خوبی دارید
بنده میخواستم یه لطف و کمکی کنید برای ساختن یه قالب کمکم کنید
منتظر جوابتون به ادرس ایمیل هستم
التماس دعا
موفق و پیرو باشید .

آرمین شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ب.ظ http://sunflowerinlove.blogfa.com

منتظر مطلب جدیدم جان برادر

الـهه دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ب.ظ

؟؟؟؟

ساحل سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:04 ق.ظ http://sahel-oftadeh.blogsky.com

سلام
مثل همیشه قابل تامل است.
شب! این نگهبان سکوت!
و سکوت! نمیدانم!

ساحل سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ق.ظ http://salamkhoda.blogsky.com

سلام
راستی من و بچه هام منتظر قدمهای پر برکت شما هستیم.
کلبه مان را منور فرمایید.

هیچ کس چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ب.ظ http://www.gharni-az-baran.blogfa.com

.
سلام دوست عزیز .
ممنون از حضورتون
.
.
مطلبتون بلند بود . نشد که بخونم . متاسفم .

آرمین پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:06 ب.ظ http://sunflowerinlove.blogfa.com

و من همچنان منتظر مطلب جدیدم برادر جان

توتیا پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.badebahar.blogfa.com

درود بر شما
شب یه حس نوستالژیک عجیبی به من میده
اسم بلاگت در پیوند های آفتاب گردان عاشق ( آقای آرمین )
من رو به خودش جلب کرد چون حدس زدم از اسم فیلم زندگی جان نش گرفته شده همون ذهن زیبا اگه درست حدس زدم حتما بگو
ممنون

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

زن یک باره روشنفکر می شود !

فریاد استعمار را از زبان دکتر علی شریعتی بشنوید.
حرفهای ناتمام به روز شد.
موفق و بهروز باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد