ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

چوکِ سیا + دُختِ سفید = ؟!

از روزی که تو را با آن چادر گل بِهی شتابان در کوچه‌مان دیدم بی مقدمه یکی از نامزدهای توانای کسب مقام همسری من شدی‌! ولی بعد از آن، تو زندگیت را می‌کردی و این فقط من بودم که دغدغه تو را داشتم .

 

  می‌گویند دختران و پسران نباید زیبایی طرف مقابل برایشان زیاد مهم باشد. باید شاخصهایی مهمتر داشته باشند تا لایق زندگی باشند . زیبایی که دین و ایمان نمی‌شود! زیبایی که آب و نان و جُرمُزه نمی‌شود ! زیبایی که ملاک خوبی و پاکی نمی‌شود ! اما آنها که اینها را می‌گویند نصف بیشترشان دروغ محض می‌گویند.

 چرا ؟

 چون خودشان هرگز این قانون رارعایت نمی کنند ... هرگز !

 و من می‌بینم که دستشان در دست همسرانیست که تزئینات بیشتری از آفرینش به ارث برده‌اند !

 

من می‌دانستم یکی از دلایل بزرگی که باعث می شد تو حتی هنگام عبور از کنار من سرت را برای دیدن من بالا نیاوری این بود که قبلا یکبار هم که شده مرا دیده بودی! کی و کجایش را نمی‌دانم ولی دیده بودی.

 

 منی که علیرغم پوست سفیدی که تو داشتی، پوستم نه سبزه بلکه سیاه بود البته سیاه مطلق که نه، شاید چند قدم مانده به سیاه !

منی که ابروانم مثل تو کشیده و پیوندی نیست ،برعکس کوتاه و پاچه بزیست !

منی که لبهایم از پسران لب شتری هم پر گوشت‌تر است و خدا در صفحه سیاه صورتم فقط سفیدی چشمان و دندانم را نوشته است ! که وقتی می‌خندم این نوشته ها بیشتر خود را نشان می‌دهند !

 

                                                      

ترکیب صورت من برای خیلی‌ها زشت و غیر قابل پسند است. البته خودم هم این را قبول دارم چون می‌دانم که آیینه خانه‌ی ما همیشه حقیقت را می‌گوید ! ولی همیشه امیدوار بودم تو یکی از دختران انگشت شماری باشی که می‌شود روی واقع‌بینیت حساب کرد و خیال می‌کردم من جزو آن واقعی هستم که تو می‌بینیش! و این شروعی باشد برای دیدن واقعیت دل من که چه عاشقانه برای نوازش بلور دستانت می‌تپید و شروعی برای یک پسر با پوستی سیاه اما قلبی ساده و پاک که حق مسلم خود می‌داند تا دوست بدارد هر آنکه را که دلش پیشنهاد می‌کند .

 

  همه چیز در همین نمی‌دانم چه خواهد‌شدهای ذهن من می‌چرخید که آن روز فرا رسید . یادت هست؟

روزی که تو، تا مرا سر کوچه‌مان در کنار دوستانم دیدی از بین آنهمه مرا لایق چشمانت دانستی و فقط مرا به نظاره نشستی . و من که همیشه هواسم به سوی چشمان تو بود  همان لحظه با خود گفتم او همان است که بی توجه می‌گذشت ؟! همان که نگاه عاشقانه من برایش مهم نبود ؟! ....

 

                               

 

  با اینکه در تعجب دست و پا می‌زدم به خود گفتم اینها را ول کن آدم، هم اکنون تو برای نگاه او لایقترینی ... بعد از نگاه پر معنایت خنده‌ات آتشی را که زاییده نگاهت بود در من شعله‌ور‌تر کرد تا جایی که در پوست خود بازی می‌کردم ! و دوست داشتم فردای آن روز شاید هم زودتر خاطره ای از خواستگاری تو در دفتر خاطرات زندگیم ثبت کنم و همه اش را های لایت کنم تا همیشه یادم باشد که شاخص ترین اتفاق زندگیم کدام اتفاق شیرین است !

تو، با همان خنده معنی دارت از کنار من و ما گذشتی و من بعد از آن خود را برای فردای لبخندهایت آماده می‌کردم. بعد از رفتنت ظرف چند دقیقه برای من و خودت آن هم نه اینجا بلکه یک جای دنج در شمال کلبه کوچکی ساختم و ساحلی  که ماسه‌هایش برای لمس پاهای سیاه من و بلور سفید تن تو  التماس می کرد  ....

 در شمال خودساخته ام با تو غرق دریا بودم تا اینکه ضربه دستان دوست شرورم مرا به خود آورد در حالی که مرا متوجه چیزی می کرد ! ... و من آن لحظه حقیقت تلخی را فهمیدم ... آری تمام  نگاه و سپس خنده تو برای آن دُمِ کاغذی لعنتی بود که رفیق بی‌معرفتم به پشت من آویزان کرده بود تا هم تو و هم خیلی‌های دیگر به آن دم و این دلقک سیاه بخندید و آرام عبور کنند ...حالا تو بگو کلبه‌مان در شمال را چه کنم و ماسه‌های ساحل شمال را که  برای سیاهِ پاهای من و بلور تن تو سراپا غرق خواهش است ؟! ...

 

... و حالا تمام ماستهای من  ریخته است .

 

 

                                                                             ***

 

 

 دل خاش اُمکِردَه به روزی،

 

                که وا هم تَهنا بَشیمو

 

گل بگی‌م‌و گل بخندیم 

 

                  و واهم لالا بَشیمو

 

روزو شو دل ببریم‌و

 

                شوو روز ناز بخریمو

 

مثِ کفتر گپِ رمزی،       جلوو هر کس و ناکس،       خومو وا هم بزنیمو

 

دس تو دس نمادِ عشقِ،

 

               خاشِ یَک چوکِ سیاه و

 

                            یه تا دُختِ جون‌و رویایی بَشیم

 

ولی افسوس،

      

     که همه دلخاشی‌وم،      بعدَ دیدنِ یه دُمبِ کاغذی،       که لَگیده تَه جُنُم، باطل بو ...

 

                         ............................................................

 

 

پ.ن: آن عکس من نیستم!

 

 

 

 

 

نظرات 28 + ارسال نظر
احسان الف شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ق.ظ http://garomzangi.blogsky.com

اقا موسی , با سلام , لابد خوانده ا ی یا شنیده ای که " اگر با دبگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی " . نگران مبه خالو که خدا یار عاشقونن . اما در مورد سیاهی ات , یاد نامه معروف ان کودک سیاه پوست افتادم که گفته بود " سفید پوستا , موفع عصبانیت سرخ پوستند , به گاه بیماری زرد پوست , و هنگام مرگ , رنگ پریده , حال کدامین ما رنگین پوستیم من یا تو ؟ پاینده باشی و خانه ات چه شمال و چه جنوب با صفا باشد .

سلام
نگران نخواهم بود... و این مرد سیاه من نیستم ! آن مرد زاده‌ی ذهن من است !
نامه کودک سیاه پوست را خوانده بودم جایزه هم گرفت فکر می کنم. ممنون از شما تلنگر خوبی زدید. سپاس از حضورتان

صبرا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:27 ق.ظ

بسیار زیبا بود.
داستان خوبی هم می شد البته..

چوک سورو شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://suru.blogsky.com

سلام موسای عزیز ، عجب بی ما هم سر کار اتنوشتن ، مه فکر امکرد کار تموم بود تا چند وقت دیگر خندغ افرستی در لهرون ما هم اتیم پلو هیش اخریم و سر هیشت چمکی اکنیم .
دستت درد نکند خوب اتونستن داستان تو ذهنت پرورش هادی با رنگ بوی منطقه خو مون .
موفق بشی موسای گرامی
پوستم سیاه ولی قلبم سفیدن
عشق نه رنگ پوست اشناست ، نه ملیت ، نه دین و مذهب ، و نه شمال و نه جنوب
زیبای عشق به همینن

همیشه عاشق بمونی خالو

زهرا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ق.ظ http://zahra999.blogfa.com

هرگز توی ذهنم کسی را رنگ بندی نکرده ام.نه اینکه خیلی انسان باشم یا هر چیزی.شاید دلیلش این باشد که توی شهری بزرگ شده ام که از همه ی ایران نماینده دارد...فکر می کنم ما بندری ها اکثرا مشکلی با این قبیل قضایا نداشته باشیم....! نمی دانم!

آزاده شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ http://azadehnozad.blogfa.com

انقدر خوب و جدی نوشتی که آدم شک میکنه .خوبه که پی نوشت و پاسخ داره.

فریبا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

سوخت نیز عشق می خواهد .فریاد درد سینه اشگ فراموشی ومرگ اخراین خط رسیدن به تمام عشق هاست.ما خود نمی سازیم بلکه برایمان ساخت شده است .ما فقر امتحان پس می هیم .

سینگو یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام ........بسیار ساده و زیبا بود موفق باشی

یاسمن یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.yasi5.blogfa.com

وقتی عشق باشه رنگ پوست چه اهمیتی داره؟

مهناز دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ق.ظ

انگار اینکه دستان لطیفت تمامی سرمایه ام شود خیالی است که خواب مرا نیز پریشان می کند
خود بگوی
من قصه ای نانوشته ام که تو را در پس هر ورقش پنهان می توان دید
و فریاد می زنم
آشکارا
نزدیک ترین دیوار خانه مان همسایه ای و دورتر از دلم در میزنی
صدایم کن تا بمیرم ...


زیبا بود

شهرام چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:00 ق.ظ http://www.shahramclub.blogsky.com

سلام دوست عزیز

یبار ی سیاه به ی سفید میگه میدونی من چقدر زیبام!
سفید میگه نه چطور؟

سیاه میگه اگه ی نقطه از رنگ پوست من روی صورت تو باشه چه جذابیتی به پوستت میده

سفرکرده چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:59 ق.ظ http://safarkarde.blogsky.com/

قبلنا یه جور دیگه مینوشتی موسی !
الان ... نمیدونم عجیبه ... اما احساس خوبی داره نوشته های این روزهات ...
خیلی وقته نتونستم بیام ... ببخشید
یا علی

من چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ق.ظ http://mymadhouse.blogsky.com

هنوز هم داستان خوبیه صبرا!
عالی بود
عالی یعنی یه کمی بهتر از زیبا!

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

" شرک: ابزاری علیه مردم "
سلام
وبلاگ حرفهای ناتمام به روز شد.
به امید اینکه نوشته های دکتر شریعتی راهگشای همه ما باشد.
موفق باشید....

علی پایه بالا بی معرفت پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:27 ب.ظ

موسی جان کارتو که از این حرف ها گذشته .

؟؟!!

بستکی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ http://bastak.blogfa.com

سلام هرمزگانی عزیز
وبلاگ بستک(جهانگیریه امروز) به روز شد.
از وبلاگ بستک (جهانگیریه امروز) دیدن فرمایید و نظرات خود را اعلام فرمایید.
ما به این اعتقاد داریم که:
نظرات شما راهگشای ماست.

فریده قاسمی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ http://dokhtekong.blogsky.com

باسلام
حقیقت را زیبا به رشته تحریر در آورده بودید ولی از حقیقت آسان گذشتن از حس قوی دیگران(عشق) ،دلم گرفت.

هیچکس جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
آفرین... خوب شروع شد... خوب پیش رفتی اگرچه گاهی تغییر لحن (tone) داشتی ولی در کل آفرین.
پیروز باشی.

مرضی شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ق.ظ http://tarantella,blogfa.com

سلام
خوبه که گفتی عکس خودت نیست
می بینمت باز
بای

کشمیری - ساجده شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com/

شراکت در نیامد
داستان !!!
خاطره خوبی شد از دم کاغذی در آوردن
خیلی خوبه چیز های باشه که طرف خنده کنه و هیچ چیز به جدی نه بگذرد همه چیز همین آویزه هاست که برر می آید
وقتی ماسه از تن می ریزد از سیاهی بد فرم که از بالا پیداست تو ی چشم چی می زند

آزاده شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:41 ب.ظ http://azadehnozad.blogfa.com

سلام.این بار ۸۳ شد.

یاسمن شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.yasi5.blogfa.com

به روزم

کشمیری ساجده شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com/

اوه موسا جان من آن شراکت را نه منظور بود آن که در آمدنی است از چون تویی
این شراکت نوشته ی خودات را در نیامد ام یعنی در شراکت چوک سیاه نمی شم از کشی دن اتفاق کاغذی

دانستم.

مرجان شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ http://marjan.blogfa.com

ایکاش میدونست که ما میدونیم که اون به رنگ عشقه!!!


منتظر پست جدیدم. زود باش.لطفا.

سایه سار یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ق.ظ http://nasemesobh.blogfa.com

سلام بر شما
از مطلب زیباتون و مطالبتون خوشم اومد ممنون
من هم تازه رسیدم و بروز اگه سری بزنید ممنونم

ساغر یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:52 ق.ظ http://fasleh-no.blogfa.com/

چقدر قشنگ و دلنشین بود ...
حیف که آخرش...):
موفق باشید..

پیام یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://cafeax.blogfa.com

سلام
ممنون که بهم سر میزنی خیلی خوشحال می شم ...
راستی چوک یعنی چی؟

مهدی اخلاص مند یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:36 ب.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com/

زیبا بود .

کوروش سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ق.ظ http://shabetanhaee.blogfa.com/

سلام
متن بسیار زیبائی بود. از لطفت و حضورت متشکرم (به قول خودت : خواندمت!)
زیباترین لغتی که میشناسم همین .:: خدایا ::. است. من هم آن را همچون تو دوست دارم که جز او کسی را ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد